فرخی یزدی، شاعر و روزنامه نگاری که دهانش را دوختند!
فرخی یزدی، شاعر و روزنامه نگاری که دهانش را دوختند!
میرزا محمد فرخی یزدی (تاجالشعرا) متولد ۱۲۶۸ هـ.ش، شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت میباشد. پدرش، محمدابراهیم سمسار یزدی و برادرش عبدالغفور بود. خانه فرخی یزدی در بافت تاریخی خیابان امام خمینی یزد قرار دارد.
محمد فرخی یزدی؛ علوم مقدماتی، فارسی و مقدمات عربی را در مکتبخانه و سپس مدرسه مرسلین انگلیسی یزد فراگرفت. وی در سن 15 سالگی به دلیل سرودن اشعاری علیه معلمان و مدیران مدرسهاش، ازآنجا اخراج شد.
آن زمـان که بنـهادم سـر بهپای آزادی دسـت خـود زجان شسـتـم از بـرای آزادی
فرخی یزدی سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران همچون روزنامه طوفان و نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود. سبک شعر فرخی یزدی، بیش از همه متأثر از مسعود سعد سلمان میباشد.
ای خوش آن روزی که ایران بود چون خلد برین وسعت این خاک پاک از روم بودی تا به چین
بـوده از حــیـث نـکـویـی جـنـت روی زمـیـن شهریاران را بر این خاک از شرف بودی جبین
لـیـک فـرزنـدان او قـدر ورا نــشــنـاخــتـنـد جسم پاکـش را لگدکوب اجانب ساخـتند
لب های دوخته فرخی یزدی؛ افسانه یا واقعیت
فرخی یزدی در نوروز سال 1288 هـ.ش، نهتنها به مدح حاکم وقت نپرداخت بلکه شعر هجوی هم در قالب مسمط خطاب به ضیغمالدوله قشقایی (حاکم یزد) ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند:
خود تو میدانی نیام از شاعران چاپـلوس کز برای سیم بنـمایـم کسـی را پـایبـوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به دنبال این شعر، حاکم یزد دستور دوختن دهان فرخی یزدی را داد و وی را به زندان انداخت. مردم یزد نیز به خاطر فرخی یزدی در تلگرافخانه شهر تحصن کردند که در پی این اعتراض، وزیر کشور استیضاح شد؛ ولی کل ماجرا را انکار کرد. دو ماه بعدازاین ماجرا، فرخی شعر زیر را با زغال بر دیوار زندان نوشت و از زندان فرار کرد.
به زندان نگردد اگر عمر طی من و ضیـغمالدوله و مـلـک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار بـرآرم از آن بـخـتـیـاری دمـار
فرخی یزدی لب دوخته، درباره دوخته شدن لبانش نیز چنین سرود:
شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام تا بسوزد دلت ازبهر دلسوختهام
غزلهای فرخی یزدی در کنار اشعار سیاسی او نیز بسیار زیبا و عاشقانه است:
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه به در کـوفت جوابـش کـردم
دیدی آن تُـرک ختا دشمن جـان بـود مـرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مـردم بیـگانه چـو شـد خـانه چشـم آنقدر گـریه نـمـودم که خـرابـش کـردم...
مبارزه فرخی در تهران
فرخی یزدی در اواخر سال 1289 هـ.ش به تهران نقلمکان کرد و به انتشار مقالات و اشعار شورانگیز آزادیخواهی در روزنامهها پرداخت. سپس به بغداد و کربلا رفت و در آنجا، تحت پیگرد انگلیسیها قرار گرفت. زمانی که بهطور ناشناس از موصل قصد ورود به ایران را داشت، سربازان روسیه او را مورد سوءقصد قرار دادند.
فرخی یزدی درنهایت به ایران آمد و در دوران نخستوزیری وثوقالدوله، با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین علت، مدتی در زندان حبس شد. بار دیگر هم در پی وقوع کودتای سوم اسفند، زندانی گردید.
سروده فرخی یزدی در نقد قرارداد ۱۹۱۹ خطاب به لرد کرزن سیاستمدار انگلیسی:
لرد کرزن عصبانی شده است داخل مرثیهخوانی شده است
ما بزرگی به حقارت ندهیم گوش بر حکم سفارت ندهیم
آخر ای لرد ز ما دست بدار کشـور جـم نـشود استـعمار
بهر دلسوزی ما اشک مبار تا نگـویـند ز الغـای قـرار
فرخی روزنامه نگار
فرخی که به شغل روزنامهنگاری هم مشغول بود؛ در سال ۱۳۰۰ هـ.ش در تهران، روزنامه طوفان را منتشر کرد.
کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست بس که مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست
نـقـد جـان را رایـگان در راه آزادی دهـیم گر بـه جیب و کیـسه ما مفلسان نقدینـه نیست
خـوب و بد را صفحه طوفان نماید منعکس زانـکه این لـوح درخشان کمـتر از آییـنه نیست
روزنامه طوفان در طی زمان انتشارش، بیش از 15 بار توقیف و باز منتشر شد. گاهی نیز با زندان رفتن فرخی، در چاپ آن وقفه میافتاد که در این موقع هم، بیکار نمینشست و مقالات و اشعار خود را در روزنامههایی نظیر پیکار، طلیعه، قیام، آیینه افکار و ستاره شرق منتشر میساخت.
هر خامه نکرد ناکسان را توصیـف هـر نـامـه نکـرد خـائنان را تعـریف
آن خامه ز پافشاری ظلم شکست آن نامه به دست ظالمان شد توقیف
فرخی و نمایندگی مجلس
فرخی یزدی در سال ۱۳۰۷ هـ. ش در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد به عنوان نماینده مجلس شورای ملی انتخاب شد و مدتی بعد با بیان اینکه حتی در کانون عدل و عدالت نیز امنیتی وجود ندارد، مخفیانه از تهران فرار کرد و به آلمان رفت.
هـرگـز دلـم برای کـم و بیـش غـم نداشـت آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت
در دفـتـر زمـانـه فـتـد نـامــش از قــلــم هـر ملـتی که مـردم صاحب قلم نـداشت
در پیـشگـاه اهـل خـرد نـیـسـت مـحـتـرم هر کس که فکر جامعه را محترم نـداشت
باآنکه جیب و جام من از مال و می تهی ست ما را فراغتی ست که جمشید جم نداشـت
انـصـاف و عـدل داشـت موافـق بـسـی ولـی چـون فرخـی موافـق ثابت قـدم نـداشـت
فرخی یزدی به قتل رسید!
محمد فرخی یزدی در آلمان نیز مدتی به انتشار افکار انقلابی خود در نشریه پیکار پرداخت. سپس فرخی در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش (وزیر دربار رضاشاه)، فریب وی را خورده و به تهران بازگشت. وی بلافاصله تحت تعقیب قرار گرفته و اندکی بعد به بهانهای، به زندان افتاد. در ابتدا به ۲۷ ماه و سپس به 30 ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
درنهایت، فرخی یزدی در ۲۵ مهرماه ۱۳۱۸ هـ.ش در بیمارستان زندان بهوسیله تزریق آمپول هوا کشته شد و در جایی نامعلوم دفن گردید.
سلول فرخی در زندان قصر
سلول فرخی یزدی در زندان قصر هنوز پابرجاست و اشعار فرخی بر دیوارهایش بهخوبی نقش بسته است. هماکنون این سلول مرمت و بازسازی شده و در معرض بازدید عموم قرار گرفته است.
سوگـواران را مجال بـازدیـد و دید نـیست بازگـرد ای عید از زندان کـه ما را عید نیست
عید نـوروزی که از بیداد ضـحاکی عزاست هرکه شادی میکـند از دوده جمشیـد نیست
بیگناهی گر به زندان مُرد با حـال تـباه ظالـم مظلـوم کـش هـم تا ابد جـاوید نیست
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
خواندن اشعار فرخی
در پی گرامیداشت و قدردانی از زحمات فراموشنشدنی شاعر گرانقدر فرخی یزدی، «هومن ظریف» (کارگردان تلویزیونی ایران) یک فیلم مستند از زندگی وی تهیه کرده و «علی شیرازی» نیز هشت قطعه از اشعار فرخی را بهصورت آواز و ضربی برای این فیلم به زیبایی اجرا کرده است؛ البته این هشت قطعه، متفاوت از موسیقی تیتراژ فیلم میباشد.
همچنین«میلاد دارابی» نیز شعر معروف «زندگی کردن من مردن تدریجی بود» فرخی یزدی را دکلمه کرده است.
غزل آزادی
قـسـم بـه عـزت و قـدر و مـقام آزادی که روحبخش جهان اسـت نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بُوَد آنکـس که داشت از دلوجان، احترام آزادی
چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ به مسـلـکـی کـه نـدارد مـرام آزادی
هـزار بـار بُـوَد بـه ز صبـح اسـتـبـداد بـرای دســت پـابـسـتـه شـام آزادی
بـه روزگار، قیـامـت به پا شـود آن روز کنـنـد رنج بـران چـون قـیـام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز کِـشـم ز مـرتـجـعیـن انتـقـام آزادی
ز بند بندگی خـواجـه کـی شـوی آزاد چو« فرخی» نـشوی گـر غلام آزادی