{تهران} مسافرت به یزد حدود 8 الی 9 ساعت وقت میگیرد. فاصله 668 کیلومتری تهران تا یزد آسفالت است. اما دو طرف جاده تا چشم کار میکند بیابان خشک و برهوت است. با قطار هم میتوان به یزد رفت که آن هم 12 ساعت وقت نیاز است. بنابراین برای انسانهای عجولی چون من بهترین وسیلهی مسافرت به یزد هواپیما است. بالاخره پس از 45 دقیقه پرواز در هواپیما اعلام میشود که تا چند دقیقه دیگر بر زمین خواهیم نشست. از بالا به زمین نگاه کردم همهجا کویر بود و ریگزار. چگونه ممکن بود تا چند دقیقه دیگر به پایان این کویر پهناور برسیم؟ مگر نه اینکه از دقایق اول پرواز تا حدود 30 دقیقه، قله دماوند را در سمت چپ خود میدیدیم که با گردنی افراشته ما را بدرقه میکرد؟ پس چگونه این دشت خشکیده و آرام را در دو دقیقه طی خواهیم کرد. همچنان که از ارتفاع هواپیما کاسته میشد جواب سؤالم را پیدا کردم. شهری که بر چهرهاش گرد پیری نشسته بود در مقابل چشمانم ظاهر شد. آن شهر در دل کویر قرار گرفته بود. حتی گیاهان آن به رنگ خاک بودند. ساختمانهایی که در نزدیک فرودگاه بود تفاوت زیادی با سایر نقاط شهر داشت. این ساختمانها که در سالهای اخیر ساخته شده بودند با نمای کلی شهر مطابقت نداشتند.
هواپیما با غرش خود سکوت مطلق کویر را در هم شکست و بر باند فرودگاه جای گرفت. چند دقیقه بعد در جادهای که فرودگاه را به یزد متصل میکرد در حرکت بودیم. دو طرف جاده از درختهایی به رنگ خاک پوشیده شده بود و با نگاه اول چنین به نظر میرسید که این کاجها درختهایی هستند که خاک آنها را پوشانده است؛ اما این گیاه که گز نام دارد که کامل به رنگ خاک است. گز گیاهی است که تنها در مناطق کویری میروید و به آب زیادی نیاز ندارد و برای تثبیت شنهای روان به کار میرود.
در مدخل شهر به میدانی میرسیم که کامیونهای زیادی در امتداد خیابانهای منتهی به آن متوقف شدهاند. تابلویی که در میدان نصب شده است، سمت راست را مسیر کرمان و سمت چپ را به سمت اصفهان و کرمان نشان میدهد. با توقفی کوتاه در میدان و سؤال کردن از چند نفر علت توقف کامیونها را جویا میشویم. یکی میگوید: «برای سوختگیری در نوبت ایستادهاند» و دیگری با لهجه شیرین یزدی میگوید «میدوند آقا یزد مثل چهارراه میمونه که خواربار، میوه و مایحتاج مردم ایران ازاینجا مگذره.»
همه کامیونها از جادهی کمربندی که سالها پیش ساخته شدهاند عبور میکنند و از ورود آنها به داخل شهر جلوگیری میشود. گرچه ورود اینهمه کامیون در موقعیت اقتصادی یزد مؤثر است؛ اما وقتی از بازارهای 12 گانه یزد بازدید کردیم متوجه شدیم که اقتصاد یزد قائمبهذات است و میتواند الگویی برای وضعیت اقتصادی سراسر کشور باشد. در بعضی از خانههای قدیمی یزد و حداقل در بعضی کوچههای تنگ و باریک یزد میتوان یک واحد کوچک اقتصادی را سراغ گرفت. بهتر بگویم پشتوانه اقتصادی یزد، تنها کارگر یزدیست که حتی در خانه به تولید فرآوردههایی از قبیل صنایعدستی پشمی، پارچههای مختلف و انواع شیرینیهای یزدی میپردازد. در بازارهای یزد اجناس لوکس و تجملی کمتر دیده میشود. آنها که بهغلط یزدی را خسیس مینامند معنی کلمهی خسّت و مقتصد را نمیدانند.
محمود مشروطه که سالها مسئولیت مرمّت و بازسازی بناها را بر عهده داشته است بنا به مصلحت شغلی در خصوصیات ذاتی همشهریان خود دقیق شده است دراینباره میگوید «یزدی مقتصد است، چون با مشقّت زیاد و با عرق جبین پول درمیآورد. حاضر نیست در یک چشمبههمزدن آن را به مصرف تجملات برساند؛ البته سطح زندگی در یزد، شاید از بسیاری از شهرهای بزرگ ایران هم بالاتر باشد اما اینجا همهچیز روی حساب و اصول است که با عقل و منطق مطابقت دارد. مثلاً یزدی پارچههای شهر خودش را به پارچههای هلید انگلیسی ترجیح میدهد. به همین دلیل بهندرت میتوانید یک یزدی را با لباسی که بافت آن از خارج است مشاهده کنید. آیا شما این علاقه به آبوخاک و قانع بودن به دستآوردهای خود یزدی را دلیل بر خسیس بودن آنها میدانید؟»
مشروطه دستی به موهای سپید و بلند خود میکشد و میگوید: «مردم یزد فوقالعاده صبور قانع و پرطاقت هستند نمونه کار یزدی را میتوانید در یک کارگاه بافندگی ببینید. او مظهر قناعت و صبوری مردم ایران است.»