یزدی بهاندازه ریگهای بیشمار قصه دارد. بعضی از این قصهها را میتوان بهجای لالایی به کار برد؛ اما اکثر آنها برگهایی از تاریخ مستند این سرزمین هستند. مانند زندان اسکندر بودن یزد آنقدر بیاساس است که افسانه بودن آن را میتوان بهراحتی پذیرفت. مدرسهای که به ضیاییه معروف است آن را زندان اسکندر معرفی کردهاند و البته این هم از دستهگلهایی است که خواجه شیراز به آب داده است و یزد را زندان اسکندر نامیده است و از وحشت آن دلگیر شده است و گفته «دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت» وگرنه سکندر در زبان فارسی سره به معنی زیرزمین است و یا جایی که در زمین کنده میشود. در وسط حیاط این مدرسه دهانه یکی از چاههای خشکیده قدیمی وجود دارد و ازآنجا میتوانستهاند بهوسیله اسب یا شتر در داخل کانالی که چاههای قنات را به هم مرتبط میساخته رفتوآمد کنند و همین مسئله پایهی داستان خیالی دیگری شده است که میگویند از این راه زیرزمینی به هنگام ناامن بودن شهر، کاروانهای شتر به راه میافتادند و آذوقه مردم شهر را از کاروانهای اطراف تأمین میکردهاند. حتی ظریفی میگفت متروهای لندن و پاریس با الهام از این راه زیرزمینی ساخته شده است، درهرحال این بنا در سال 631 هجریقمری ساخته شد و در سال 705 هجری تکمیل گردید.
قدیمیترین بنایی که در طی قرون و اعصار همچنان پابرجا مانده، امارتی است که اکنون به نام دوازده امام مشهور است. عدهای معتقدند این بنا اولین ساختمانی میباشد که در یزد پا گرفته و در آغاز آتشکده زرتشتیان بوده است و وقتی اسلام به یزد راه یافت به مسجد تبدیل شده است؛ اما حقیقت آن است که بنای دوازده امام از نمونههای دوره سلجوقیان است و اهمیت آن ازنظر معماری و ساختمانی گنبد آجری کهن آن است. سال بنای این ساختمان به 429 هجری قمری بازمیگردد.
علت پیدایش افسانه مختلف درباره یزد که بعضی از آنها عاری از حقیقت است معلوم نیست. یکی از زرتشتیان یزد که ما را در دیداری از آتشکده زرتشتیان همراهی میکرد از این افسانهپردازیها سخت دلآزرده بود او اینطور میگفت در بین مردم اینطور شایع شده که ما آتشپرستیم. درحالیکه ما همان اندازه به آتش اهمیت میدهیم که شما مسلمانها آن را ارج مینهید. در اسلام آمده است هر چیز نجسی که با آب پاک نشود با آتش پاک میشود و ما نیز آتش را مظهر پاکی میدانیم. بعضی از اشخاص ناآگاه زرتشتیان را به دوگانهپرستی متهم میسازند و مفهوم نادرستی از فلسفه سپنتا مینو و انگره مینو که به معنی اندیشه پاک و اندیشه ناپاک است دارند. درصورتیکه مقصد این است که در خرد و اندیشه هرکسی دو نیروی متضاد سپنتا مینو قرار دارد؛ البته در اسلام و آیین مسیحی نیز شیطان وجود دارد بدون اینکه دوگانهپرستی قرار داشته باشد.
به راهنمای زرتشتی میگویم بارها شنیدهام که زرتشتیان تا مدتها قبل مردههای خود را دفن نمیکردهاند و آنها را روی تختهسنگهایی بر فراز بلندی که دخمه نامیده میشدند رها میکردند گوشت بدنشان بهوسیله پرندگان خورده شود و استخوانهای آنها بر جای بماند. آیا این هم در شمار همان افسانههایی است که یزدیها ساختهاند؟ میگوید اصولاً در آیین ما دفن کردن مردگان مرسوم است؛ اما چند سال پیش به دلایلی این رسم متروک شده بود و اکنون چند سالی است که مردگان خود را در قبرهای مخصوص دفن میکنیم. در ته قبر نرده آهنی قرار گرفته میشود و مردهی کفنپوش را بر روی آن قرار میدهیم و بر روی آن خاک میریزیم، بعضی از زرتشتیان وصیت میکنند که به هنگام دفن اجسادشان، آنها را بر روی میلههای آهنی قرار ندهند؛ ولی بدون استثناء بر بالای هر قبری یک نهال سرو کاشته میشود.
در داخل آتشکده آتشی در آتشدان مخصوص که بنا به عقیده زرتشتیان آتش اصلی که این از آن مایه گرفته است حدود سه هزار سال به ایران آورده شده و سپس به یزد آمده و پس از تعویض چند محل سرانجام در آتشکده فعلی جای گرفته است.
پیر سبز چکچکو یکی دیگر از زیارتگاههای یزد و جهان است. در مورد این محل نیز داستانهای زیادی نقل میشود. از آن جمله میگویند دختر یزدگرد بر اثر تعقیب عدهای به کوهی که فعلاً در آن محل قرار دارد میرسد و بهجای اینکه بگوید «یاهو» میگوید «یا کو» بلافاصله کوه دهان باز میکند و دختر یزدگرد سوم در شکاف آن کوه پنهان میشود. درهرحال از افسانهها که بگذریم هماکنون در راه طبس به یزد و در 8 فرسنگی یزد کوهی وجود دارد که به علت ریزش مختصر آب از کوه به «چکچک یا چکچکو» معروف است. زرتشتیان این محل را پیر سبز میگویند و از روز سوم تا دهم تیرماه برای زیارت و نذرها به اینجا میآیند و گوسفند ذبح میکنند. بناهای مجللی در دل کوه ساختهاند که آن تمامی وسایل زیست وجود دارد و مجانی در اختیار زائرین قرار میگیرد. زرتشتیان هر شهر ایران یا هر کشور جهان ساختمانی مجزا دارند که به آن خیله میگویند. هنگام افتتاح هر خیله با شیرینی و سوروک از مردم پذیرایی میکنند.
ساختمان گلی، دو نگهبان دارد که هر 15 روز یکبار عوض میشوند آنچه جالبتوجه میباشد، آن است که در هیچ زمانی بر روی این کوه برف نمینشیند؛ اما چکچک آن بدون وقفه ادامه دارد. صدای چکچک آب تا چندین سال پیش در انبارهای یزد به گوش میرسید؛ اما به علت بهداشتی نبودن آن، آبانبارها مدتی است که بدون مشتری ماندهاند. آب درون آبانبارهای یزد تابستانهای گرم را با سردی خود قابلتحمل میکردند. برای سرد کردن آب درون آبانبار از یخ یا وسایل الکتریکی استفاده نمیشد. اینجا چند بادگیر بر پشتبام آبانبار قرار دارد که حرارت را به صفر درجه سانتیگراد نزدیک کند. مشهورترین آبانبار یزد «شش بادگیر وخواجه» بودهاند. داستانپردازان میگویند دور منبع آبانبار خواجه را سرب گرفته بودند و به همین دلیل آب آن خیلی سرد میشده است که البته نتوانستیم از نزدیک این شایعه را بررسی کنیم و صحتوسقم آن را دریابیم.منبع آبانبارها در حال حاضر با آبلولهکشی پر میشود و بهعنوان ذخیره آب یزد در مواقع ضروری مورداستفاده قرار میگیرد.
یزد از بعد از اسلام به نام دارالعباده مشهور شده است به همین علّت اکثر بناهای تاریخی یزد را مساجد و اماکن مذهبی تشکیل میدهد. بررسی هر یک از این بناها را به مقاله جداگانهای به نام «معماری یزد» اختصاص دادهایم که در شمارههای آینده خواهید خواند. مطلبی نیز درباره گیاهان کویری به چاپ رسیده که آن نیز جداگانه به چاپ رسیده است. در مورد یزد گفتنی زیاد است و اقامت ما در این شهر کوتاه. درباره هر وجب خاک یزد کتابهایی میتوان نوشت که نوشتهاند اما صفحات محدود مجله اجازه بیشتر نوشتن را نمیدهد. به امید آنکه در دو مقاله دیگر یزد را از زاویهای دیگر بررسی کنیم.
پس از چهار روز اقامت و تماشا و بررسی شهر و نقاط اطراف آن عازم فرودگاه میشوم و این بار در هواپیما به هرلحظه اقامتمان در یزد میاندیشم. به آش خوشمزه یزدی که شولی است و مزه آن هنوز در زیر دندانم است فکر میکنم. به یاد نان مخصوص یزدی که نوعی تافتون است و به آن كیك میگویند میافتم. آسمان پرستاره شهر را به یاد میآورم که از پشتبام میتوان چشمک زنش را تا فاصله چند صد متری. بالای سر برج دید به هوای خالی از دودودم یزد میاندیشم که چون مردمانش پاک و بیآلایش است. به سکوت شهر و آرامدلی مردم قانع و صبور، به پایبند بودن مرد یزدی به خانه و خانواده، به حجبوحیای زن یزدی، به احترامی که فرزند برای پدر و مادرش قائل میشود و به ویژگیهای دیگر یزد که کموبیش در سرتاسر ایرانزمین میتوان از آن نشانه گرفت فکر میکنم؛ اما هنوز هم آرزویم این است که ایکاش یزد را کاملاً میشناختم و شما را با آن آشنا میکردم.