نخلبرداری یزدیها از نگاه جهانگردان و مورخان
«مریت هاکس نویسنده» مراسم نخل برداری یزد در سال 1311 هـ.ش ایران را چنین دیده است؛ «مردم مسلمان یزد بسیار متعصباند، امسال وقتی از سوی دولت دستور رسید که دستههای عزاداری مجاز نیستند نخلهای بزرگ و آیینهکاری شده حامل پیکر امام حسین (ع) را همراه خود حرکت دهند، آشوبها برخاست و چون مردم اطلاع یافتند که دستههای عزاداری بههیچوجه نباید تشکیل شود به هیچکس اجازه زنجیر زدن یا قمه زدن داده نمیشود، آشوبها شدت یافت. زنان در میدان شهر جمع شده و به شهربانی حمله کردند و پاسبانها فقط پس از رسیدن پنجاه سرباز مسلح توانستند از پرتاب سنگ آنها جلوگیری کنند و آن سال نخل برداری مفصل صورت نگرفت.»
«فرد ریچاردز» نیز در سفرنامه خود از مراسم نخل برداری عاشورایی یزد میگوید؛ «در یزد مراسم ماه محرم با چنان شور و حرارتی برگزار میشود که بعضی از اوقات به یک نوع جنون مذهبی مبدل میگردد. در میدانی که مقابل مدخل اصلی بازار واقع شده، چوببست بزرگی تعبیه شده که نماینده یک نوع تابوتی است به نام نخل و هر ساله آن را با شال و آیینه میپوشانند. این دستگاه عجیبوغریب بهوسیله صدها تن مرد دور میدان حمل میشود. این مردان در زیر نخل اجتماع میکنند تا ثواب حرکت دادن آن نصیبشان شود (گرچه تصور میکنند که این نخل توسط حضرت فاطمه حرکت میکند). مسلمانان متعصب یزد این مراسم برجسته را در یک محیط خفهکنندهای به مورد اجرا میگذارند. این دستگاه یا چوببست از قطعات عظیم چوب که وزن آنها نیز خیلی زیاد است ساخته شده و بهقدری بزرگ است که نمیتوان آن را از میدان خارج کرد و یا از در اصلی بازار که به کوچه منتهی میگردد، داخل کرد.»
«استاد عبدالحسین آیتی تفتی» در تاریخ یزد مینویسد؛ «نخل و نخلبندی در همه ایران رایج است؛ ولی در هیچ شهر و شهرستان مانند یزد و تفت پرهیاهو نیست. در یزد، نخل بزرگ که هنوز اسکلت آنها در دو میدان امیرچخماق و میدان شاه (بعثت) موجود است و گویند قدمت نخل میرچخماق بیشتر و چهارصد سال از عمر آن گذشته است. نخل بندی در یزد آن هم از قدیم عنوان داشته ولی نه به این صورت و مقصد، بلکه مخصوص بوده است به آرایش کمی از گلهای مصنوعی که حامل آن را، نخل و گلکاری آن را، نخلبندی میگفتهاند. برای جشنها و سورها و ماتمها، در جلو عروس نخل حرکت میدادهاند که از گلهای طبیعی یا مصنوعی نخلبندی شده بود. در بردن جنازه میت هم آنگونه نخلبندیها بوده است. سعدی علیهالرحمه میگوید:
نخلبندم ولی نه در بستان یوسفم من ولی نه در کنعان.»
«جلال آل احمد» نیز درباره نخل محرم یزد مینویسد؛ «یزد از یک نظر موزه ابزار عزاداریهای محرم است. سه چهار تا نخل بزرگ در گوشه و کنار شهر است. در روزگاری که آسمان شهر را شبکهبندی درهموبرهم سیمکشیهای برق و تلفن مغشوش نکرده بود، برای حرکت دادن هرکدام از آنها دستکم صد مرد لازم بوده، اما سیمهای تمدن در آسمان شهر پای این نخلها را مدتهاست به زمین کوبیده و اکنون هرکدام به گهواره مشبکی میمانند که انگار روزی اسباببازی غولی بوده و گمان میکنی از وقتی دوران جنّ و پری و افسانههای گرز صد مَن رستم تمام شده است، این بازیچهها نیز دل غول بچهها را زدهاند که در گوشهایشان انداختهاند و رفتهاند. نخل میدان شاه، نخل امیرچخماق و دیگر نخلها که اسمشان را فراموش کردم، خودشان نخل را نقل میگفتند.»